به نام خدای مادر
از تو باید می گذشتم، ولی افسوس نتونستم
تو عروسک بودی و من، آخر قصه دونستم
تو وجود خالی تو، جز دروغ هیچی ندیدم
کاش می شد به این حقیقت پیش از اینها می رسیدم
سوختمو، سوختمو ساختم، هر چی داشتم به پات باختم
کاش تو رو از روز اول، مثل امروز می شناختم
آخه عشق یعنی شکستن، عاشقانه سرسپردن
دل سپردن به سرابه، در سکوت خویش مردن
یه روزی یه روزگاری، حرف بین ما نگاه بود
عشقو نقاشی می کردیم، نقش ما خورشید و ماه بود
بعد از اون واژه نوشتیم، جملمون ستاره چین بود
مثل دریا آبی بودیم، معنی زندگی این بود
سوختمو، سوختمو ساختم، هر چی داشتم به پات باختم
کاش تو رو از روز اول، مثل امروز می شناختم
آخه عشق یعنی شکستن، عاشقانه سرسپردن
دل سپردن به سرابه،در سکوت خویش مردن
تقاص چی رو می گیری که تا اینجا کشوندیمون
کجای راهو کج رفیتم که تا اینجا رسوندیمون
اگه من جای تو بودم میون این همه دردم
یه روز از چشم این مردم تو رو پنهون نمی کردم
تو رفتی بعد تو حالم یه حالی مثل مردن بود
تو هم تنها شدی اما کجا حالت مثه من بود
اگه دلگیری از دنیا منم مثل تو آشفتم
ولی من جای تو بودم ،به مردم راست می گفتم
یه دردی سوخت تو سینه ام که تو از خاطرم بردی
من اون زخمی رو خوردم که تو از حس کردنش مردی
تقاص دل کشی های یه آدم تو همین دنیاس
بذار ما رو بسوزونن ،جهنم تو همین دنیاس
تو رفتی بعد تو حالم یه حالی مثل مردن بود
تو هم تنها شدی اما کجا حالت مثه من بود…
بار دیگر حکم کن! اما نه بی دل!
با دلت, دل حکم کن!
حکم
دل:
هر که دل دارد بیاندازد وسط!
... ... تا که ما دلهایمان را رو کنیم!
دل که روی دل بیافتاد, عشق حاکم میشود!
پس به حکم عشق بازی میکنیم.
این دل من!
رو بکن حالا دلت را!
دل نداری!!!!؟؟؟؟
بر بزن اندیشه ات را...حکم لازم.
دل سپردن, دل گرفتن هر دو لازم
دم از بازی حکم میزنی
دم از حکم دل میزنی
پس به زبان((قمار))برایت میگویم
قمار زندگی را به کسی باختم که تــــــک
دل را با خشت برید
جریمه اش یـــک عـــمـــر حسرت شد
باخت زیبایی بود
یاد گرفتم به ((دل)) دل نبندم
یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم
دل را باید بر زد
جایش سنگ ریخت
که با خشت تـــک بری نکند
دلمو دادم
به دستات
که نگی دوستت ندارم
تو می دونستی تو دنیا
جز تو همدمی ندارم
من ترانه سر بریدم
پیش هر بود و نبودت
با تو عاشقونه گفتم
از تو و نبض حضورت
اون همه جمله که گفتی
اون همه دوستت دارم هات
یعنی واقعا دروغ بود
اون همه شوق تو چشمات
حالا تو رفتی عزیزم
تو به من کردی خیانت
قسمت من یعنی این بود
یه سکوت سرد و مفرط
تو که رفتی به سلامت
وعدمون روز قیامت
منم و سوال مبهم
که چرا کردی خیانت
چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود
نمیدونم با کی رفته، شاید تنها سفر کرده
هنوز هیچ چیزی معلموم نیست، شاید دوباره برگرده
حالا موندم با تنهایی، شبا گریه و بیداری
فقط یک گوشه میشینم ندارم حس هیچ کاری
هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم
مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره
ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره
چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود
اون حلقه که تو دستته ، طناب اعدام منه
ستاره ی غرق به خون تو سفره ی شام منه
تو اون جا غرق زندگی ، من این جا غرق مردنم
مثل یه دیوونه دارم اشک می ریزم ، جون می کنم
از خونه بیرون می زنم ، طاقت موندن ندارم
باید بیام ببینمت ، یه هدیه ای برات دارم
چه قدر شلوغه کوچتون ، ببین چه شور و حالیه
اما تو سفره عقدتون ، جای یه چیزی خالیه
مگه می شه تو این لباس ، نبینمت رویای من
فقط بذار نگات کنم ، چیزی نگو ، حرفی نزن
بی دعوت اومدم ببخش ، مهمون ناخونده منم
خواستم کنار تو باشم ، لحظه ی پرپر زدنم
چیزی برام نمونده که وصلم کنه به این زمین
غیره یه رگ که بعد تو ، پاره می شه فقط همین
چشماتو روی من نبند ، نترس دارم تموم می شم
رو سفره ی عقدت می خوام گل های قرمز بپاشم
این دم آخر بذار تا نگات کنم یه عالمه
عزیزکم ببخش اگه چشم روشنیم برات کمه
این دم آخرم بذار نگات کنم یه عالمه
عزیزکم ببخش اگه چشم روشنیم برات کمه