به نام خدای مادر

بعد از چند سال دست به کیبورد شدم به خاطر تویی که 52 روز از رفتنت می گذره ببخشید اگه نتونتستم کاری برات و بکنم تو 42 سالگی پارچه ایی به نام کفن پوشیدی واماعشق تو بودی تویی که بی صدا رفتی به جای دیگه اونجا که خدا برات لالایی میگه آرام بخوام شهر مترسگ ها جایگاه تو نبود دعوت نامه ات را برایم بفرست برای منی که تمام شده ام

 

همراه اعتباری

این روزها کسی از ثابتش استفاده نمیکند ..!

همه اعتباری می خواهند و قابل تعویض!

همراه را عرض میکنم ...

آپلود عکس

عروسک

http://www.hamsokhan.com/media/uploads/2/5/4/1/42077/blog_42077_ekhbtkdjhjvdc6jq3p7h7f.jpg

از تو باید می گذشتم، ولی افسوس نتونستم
تو عروسک بودی و من، آخر قصه دونستم
تو وجود خالی تو، جز دروغ هیچی ندیدم
کاش می شد به این حقیقت پیش از اینها می رسیدم
سوختمو، سوختمو ساختم، هر چی داشتم به پات باختم
کاش تو رو از روز اول، مثل امروز می شناختم
آخه عشق یعنی شکستن، عاشقانه سرسپردن
دل سپردن به سرابه، در سکوت خویش مردن

یه روزی یه روزگاری، حرف بین ما نگاه بود
عشقو نقاشی می کردیم، نقش ما خورشید و ماه بود
بعد از اون واژه نوشتیم، جملمون ستاره چین بود
مثل دریا آبی بودیم، معنی زندگی این بود
سوختمو، سوختمو ساختم، هر چی داشتم به پات باختم
کاش تو رو از روز اول، مثل امروز می شناختم
آخه عشق یعنی شکستن، عاشقانه سرسپردن
دل سپردن به سرابه،در سکوت خویش مردن

تقاص

http://blogphongthuy.com.vn/wp-content/uploads/2011/03/di-dau-cuoi-toi-truoc.jpgتقاص چی رو می گیری که تا اینجا کشوندیمون

کجای راهو کج رفیتم که تا اینجا رسوندیمون

اگه من جای تو بودم میون این همه دردم

یه روز از چشم این مردم تو رو پنهون نمی کردم

تو رفتی بعد تو حالم یه حالی مثل مردن بود

تو هم تنها شدی اما کجا حالت مثه من بود

اگه دلگیری از دنیا منم مثل تو آشفتم

ولی من جای تو بودم ،به مردم راست می گفتم

یه دردی سوخت تو سینه ام که تو از خاطرم بردی

من اون زخمی رو خوردم که تو از حس کردنش  مردی

تقاص دل کشی های یه آدم تو همین دنیاس

بذار ما رو بسوزونن ،جهنم تو همین دنیاس

تو رفتی بعد تو حالم یه حالی مثل مردن بود

تو هم تنها شدی اما کجا حالت مثه من بود…

 

حکم دل

https://fbcdn-sphotos-b-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash3/558629_384006245002472_1960875122_n.jpg



بار دیگر حکم کن! اما نه بی دل!

با دلت, دل حکم کن!

حکم دل:

هر که دل دارد بیاندازد وسط!

... ...
تا که ما دلهایمان را رو کنیم!

دل که روی دل بیافتاد, عشق حاکم میشود!

پس به حکم عشق بازی میکنیم.

این دل من!

رو بکن حالا دلت را!

دل نداری!!!!؟؟؟؟

بر بزن اندیشه ات را...حکم لازم.

دل سپردن, دل گرفتن هر دو لازم


دم از بازی حکم میزنی
دم از حکم دل میزنی
پس به زبان((قمار))برایت میگویم
قمار زندگی را به کسی باختم که تــــــک دل را با خشت برید
جریمه اش یـــک عـــمـــر حسرت شد
باخت زیبایی بود
یاد گرفتم به ((دل)) دل نبندم
یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم
دل را باید بر زد
جایش سنگ ریخت
که با خشت تـــک بری نکند

 

خیانت

http://naghmehsara.ir/wp-content/uploads/2012/07/naghmehsara.com541.jpg

دلمو دادم به دستات
که نگی دوستت ندارم
تو می دونستی تو دنیا
جز تو همدمی ندارم

من ترانه سر بریدم
پیش هر بود و نبودت
با تو عاشقونه گفتم
از تو و نبض حضورت

اون همه جمله که گفتی
اون همه دوستت دارم هات
یعنی واقعا دروغ بود
اون همه شوق تو چشمات

حالا تو رفتی عزیزم
تو به من کردی خیانت
قسمت من یعنی این بود
یه سکوت سرد و مفرط

تو که رفتی به سلامت
وعدمون روز قیامت
منم و سوال مبهم
که چرا کردی خیانت


بغض نکن

بغض نکن بهار من بغض تو آبم می کنه
گل اشکای چشات خورد و خرابم می کنه
بغض نکن که قلب من تو سینه پرپر می زنه
آخه اون چشمای تو تموم دنیای منه
تو چشات که اشک میاد یه جورایی دیوونه میشم
صدهزار آبادی هم باشه یه ویرونه میشم
دست تو تو دستمه دیگه مهم نیست چی کمه
بغض نکن که بغض تو آتیش به جونم می زنه

وقتی اشک تو چشماته دنیا سرم خراب میشه
دشت سرسبز نگات یهو برام سراب میشه
بغض تو مثل یه خنجر تیکه پارم می کنه
بغض نکن غم چشات داره بیچارم می کنه
من می خوام که چشم تو زلال و آفتابی باشه
من باشم تو باشی و این شب مهتابی باشه
هرچی گفتی تو باشه حتی اگه به قیمت
سوختن و شکستن و عمری بی تابی باشه

امروز.....

امروز پدری دخترش را برای نان فروخت
امروز دختر 10 ساله ایی مادر شد
امروز دختری در ماشین شیشه دودی ، با پسری همخواب شد

امروز پدری خشم بیرون را بر همسر پریودش خالی کرد
امروز دختری در التماس چشمانش در چهار دیوار زن شد
امروز مادری در مقابل پسر 3 ساله اش با مردی همخواب شد
امروز عشق دختری باکره را با اسکناس سبز سنجیدند
امروز ... امروز ... امروز
دلم برای امروز گرفت...
نمی دانم دنیای شما کثیف است یا چشمان فاحشه من ؟

تنها گذاشت ورفت...


چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود
نمیدونم با کی رفته، شاید تنها سفر کرده
هنوز هیچ چیزی معلموم نیست، شاید دوباره برگرده
حالا موندم با تنهایی، شبا گریه و بیداری
فقط یک گوشه میشینم ندارم حس هیچ کاری
هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم
مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره
ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره
چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود

مرگ وزندگی

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

اون حلقه که تو دستته ، طناب اعدام منه

ستاره ی غرق به خون تو سفره ی شام منه
تو اون جا غرق زندگی ، من این جا غرق مردنم
مثل یه دیوونه دارم اشک می ریزم ، جون می کنم

از خونه بیرون می زنم ، طاقت موندن ندارم

باید بیام ببینمت ، یه هدیه ای برات دارم
چه قدر شلوغه کوچتون ، ببین چه شور و حالیه
اما تو سفره عقدتون ، جای یه چیزی خالیه
مگه می شه تو این لباس ، نبینمت رویای من
فقط بذار نگات کنم ، چیزی نگو ، حرفی نزن

بی دعوت اومدم ببخش ، مهمون ناخونده منم

خواستم کنار تو باشم ، لحظه ی پرپر زدنم
چیزی برام نمونده که وصلم کنه به این زمین
غیره یه رگ که بعد تو ، پاره می شه فقط همین

چشماتو روی من نبند ، نترس دارم تموم می شم

رو سفره ی عقدت می خوام گل های قرمز بپاشم
این دم آخر بذار تا نگات کنم یه عالمه
عزیزکم ببخش اگه چشم روشنیم برات کمه

این دم آخرم بذار نگات کنم یه عالمه

عزیزکم ببخش اگه چشم روشنیم برات کمه