شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۵
بریم تور
دیگه فرصت ندارم اینجا متن بنویسم و در گیر کارم و زندگی خدا رو شکر
یه سایتم راه انداختم به اسم بریم تور : www.berimtour.com
اگه لطف کنید دوستانی که وبلاگ دارن سایتم با اسم تور لینک کنن که خیلی بهم لطف کردن
در سایتم تمام آگهی های مربوط به خدمات گردشگری از جمله :
- تور خارجی
- تور داخلی
- تور یک روزه
- تور لحظه آخری
با آرزوی شادی برای همه تون - و سپاس برای محبتتون و دوستیتون تا امروز
برچسبها: تور, بریم تور, تور یک روزه, تور داخلی
یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴
سر زد سپیده در خانه دل
سر زد سپیده در خانه ی دل
خورشید طلوع کرد و روشن شد خانه ی دل
انبساط دل یخ بسته چکید
یخ آن باز شد و از خانه دل چند واژه چکید
در حرف اول دلم به یاد روزهای سرد گذشته افتاد
آن سرمای زمستان تنهایی
که دلم در گوشه آن سیاه چال افتاد
حرف دوم در دلم خانه تکید
سال نو شد و سر زد سپیده و نور تازه ایی به این خانه رسید
در آن سیاه چاله ی تاریک گشود
بند آن زنجیری بسته به دیوار، با نور دو چشمش باز نمود
و به او حسی داد، که در این شب هنگام
در درونش باز شعری بگوید
واژه واژه حرف هایش را با امید سپیده دم فردا
در دو خط بر روی این دفتر بیارد
و در حرف سوم با امید به فردا ها
در جاده زندگی سفری تازه آغاز کند
و در آزادیش شعر هایی عاشقانه نویسد
EMRA
شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۴
لبخند تو
لبخند تو بر من قند است کنار چایی
تلخم ولی مهرت شیرینی ست برای زندگی
لبخندت و از من مخفی نکن ای تو
تلخ است این کار زهری شود در جان
جان منی جانان لبخندتم عشق است
چشمک بزن بر من چشم تو را عشق است
emra
جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
ماه پشت ابر
هر چقدر ماه خود را پشت ابر مخفی کرد
حریف نگاه خیره مانده ی من نشد
ابرها هم به خیرگی من حسادت کردند
اما ماه من امروز تمام مدت پشتش را به من کرده بود
و فقط یک پرتوی نگاهش امروز مرا ساعت ها کور کرده بود
EMRA
سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴
تنها قافیه برای عشق “ تو ”
تنها قافیه برای عشق “ تو ” ست
بیخیال حرف استادان ادبیات
که میگویند تو و عشق قافیه و ردیف ندارید
آنها آهنگ صدا و چشمان تو را ندیده اند
کـــــه چقدر “ عشق ” اند
emra
یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۲
دلم تنگ شده برات
طوله سگ دلم برات خیلی تنگ شده
بیا بیبین از درد دوری روزم مثه شبم سیاه
------------------------------------------------------------
باید چیزی بنویسم تا بخوانی و بدانی که هنوز دلم بدجور با توست؛
میانه های شب در خواب هایم فقط باز هستی تو؛
چشم هایم صبح ها باز میشود فقط به امید
باز شدن بر روی زیبای تو؛
دستانم در پرسه زدن های خیابانی
گرفته است خیالی همچنان فقط دستان تو ؛
اما آه و حسرت که تو نیستی و از تو فقط خواب و خیالت مانده،
و قاب عکسی که هر روز در وقت دلتنگی
بر روی موهایت با خیال تو دست میکشم،
و چه یکباره بر روی آتشفشان دلتنگی ام عرق سرد میبندد
وقتی میبینم که تو نیستی و من
ساعت هاست قاب عکست را در آغوش گرفته ام!!
emra
یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲
فروش خانه ی قلب
به خدا زشت نیست فقط کمی خاکی ست
چند ماهی ست که منزل قلبم خالی ست
آنکس که صاحبش بود از آنجا اسباب کشید و
با غبارش خاکی رها کرد آنرا؛
چند روزی ست اما حالم دیدنی ست
آب و جارو ایی خریده ام برای فراموشی
و می خواهم آماده اش کنم برای صاحب خانه ی بعدی
چون خانه ی خالی مالیاتش هست سنگین
سنگین به اندازه ی یک کهکشان هر روز تنهایی،گوشه نشینی،افسردگی،نا امیدی
پس آگهی ش را می چسبان روی دیوارم ،
سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
دریای برزخ بی تو بودن
بوسیدن های یواشکیمون تو خیابون و دانشگاه و میدون
آخه چی شد اون روزا و خاطرات خوبمون ، حتی تو مترو!!!
هوس درس خوندن از روی جزوه های خیس از عرقای تنمون
دیدن تکراری فیلمای مزخرف سینما، فقط به بهانه ی با هم بودنمون
حرفا و دعواهای الکیمون تو اتوبوس خیابون ،
فقط به بهانه بازی کردن نقش زن و شوهر های جوون؛
هوس قایم موشک بازی تو انباری خونمون
تماشای پختن غذا و شستن ظرفا تو آشپزخونه ی خونتون
آخه لامصب تو خودت بگو
چی شد و چه جوری تونستی رد بشی از اینهمه خاطرات قشنگمون!
من تو دریای برزخ بی تو بودن غرق شدم و تو ...!!!!
تقدیم به N
دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
هی با تو ام که بی معرفت بودی و رفتی!!!!!!!!!
و چقد تلخه این زهر نبودنت
چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۲
سپیده دم فردا
انبساط دل یخ بسته چکید
یخ آن باز شد و از خانه دل چند واژه چکید
در حرف اول دلم به یاد روزهای سرد گذشته افتاد
آن سرمای زمستان تنهایی
که دلم در گوشه آن سیاه چال افتاد
حرف دوم در دلم خانه تکید
سال نو شد و سر زد سپیده و نور تازه ایی به این خانه رسید
در آن سیاه چاله ی تاریک گشود
بند آن زنجیری بسته به دیوار، با نور دو چشمش باز نمود
و به او حسی داد، که در این شب هنگام
در درونش باز شعری بگوید
واژه واژه حرف هایش را با امید سپیده دم فردا
در دو خط بر روی این دفتر بیارد
و در حرف سوم با امید به فردا ها
در جاده زندگی سفری تازه آغاز کند
و در آزادیش شعر هایی عاشقانه نویسد
EMRA
سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱
تکیه کردم بر وفای تو غلط کردم غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
وحشی بافقی
چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱
دیوونه
دونه دونه میاره به یادم
خاطرات اون دیوونه،
بازم در بی کسی یک خیابان یک راه طولانی،
قدم قدم زدن ها میاره به یادم
خاطرات اون دیوونه،
بازم نم کشیده ام از غم
بازم از شانسم یه ناودون،
شُر و شُر خیسترم کرد و میاره به یادم
خاطرات اون دیوونه،
بازم حسرت و افسوس بازم دعای ای کاش،
ای کاش کاشکی تو می موندی
خاطره ها می ساختیم تو و من دیوونه.
تقدیم به اون دیوونه!
EMRA
سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۱
آخر دنیا
چه حسراتی برام مونده؟؟
دیدم هیچ حستری ندارم جز اینکه هر چی با تو گذشت
خیلی خیلی کم بودش
چه دعواهاش چه خاطره هاش چه هرچه خوب و بد بودش
فقط میدونم خیلی کم بودش
تقدیم به n
emra
شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱
بازم یاد تو!!
وقتی بارون میزنه تو کوچه و خیابونا
دل من پر میزنه ، تو کوچه ی بن بست تو ،با تموم خاطرهاش
وقتی بارون میزنه تو کوچه و خیابونا
دست من سردیش میکنه ، گرمی دست تو رو می خواد
وقتی بارون میزنه تو کوچه و خیابونا
چشم من چون چشمه میشه ، گوشه ی پیرهن تو رو می خواد
خدا کنه بارون بند بیاد ، آخه خونه شده یه زندون
میترسم از رفتن زیر بارون و دلتنگ تر شدن برای اون
تقدیم بازم به N
دلتنگی دیگه کاریش نمیشه کرد!!
emra
بعضی ها اگه بدونن که وقتی نیستن دل آدم چقد براشون تنگ میشه از خجالت آب میشن!
چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۱
علامت سوال ؟
یاد کسی که آرزوی داشتنش برام یه خواب و خیاله
کسی که شاید روز نخست آشنایی
نباید به سادگی ازش می گذشتم
که امروز برای گفتن دوستش دارم
هزار بار نقشه بکشم و باز هم نتوانم
گرچه از کجا باید بداند که محبوب نوشته هایم اوست
گرچه از کجا بداند چه حس بینهایت عاشقانه ایی دارم به او
گرچه از کجا باید بداند بسیاری از شیطنت هایم
برای این است که نفهمد در دلم چه حسی دارم به او
گرچه خیلی از روزگار را در تنهایی گذراندم
اما با یاد اوبود که توانستم بگذرانم
و امروز برای فرار از تنهایی که نه
برای ساختن شادی و قربانی کردن وجودم برای آرامش او
میخواهم مهمان یاد او که نه
همراه قدم های او باشم.
emra
سه شنبه ۲ آبان ۱۳۹۱
چشم انتظارت
چشم انتظارت چه اندازه رو به آسمان دعا کردم
زیر دیوار و کنار پنجره ی اتاقت تا نیمه ی شب
با خیالت زمزمه های عاشقانه کردم
و هر بار سنگینی غم نبودنت را نم نم بارون
با نوازش سرد صورتم به جای دستان تو به رخ ام می کشید
و باز ناله ی : " وای باران شیشه پنجره را باران شست
از دل تنگ من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست!؟! "
تقدیم به n
emra
یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۱
مخاطب خاص
ادامه مطلب
شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۱
من مانده ام و من
و چشمانی مانده همچنان چشم به در
من مانده ام و تنهایی
من مانده ام با حرف هایی شبیه یک بیمار تیمارستانی
من مانده ام و شب
و قرص مهتاب گونه ی یک آرام بخش به جای ماه شب
من مانده ام و بیداری
من مانده ام با ابراز احساساتی اما نوشتاری
اما همچنان
منم که مانده ام با من
و احساساتم را پاسخی نیست
جز سوختن های این سیگار بعد از آن چایی
من مانده ام و یک پاکت سیگار
من مانده ام اما فقط یک نخ مانده از آن همه سیگار
و چشمانی که آهسته میرود در خواب
و با دنیایی از ای کاش و آرزو و خیال
که شاید نشود فردا این تاریخ تکرار
تقدیم به n
emra
شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۱
حوض آب و ماه
حوض آب و تصویر افتاده ی ماه بر آب
حوض آب گشته آیینه ایی از او
نیمه شبی زمستانی و سرد
بست دیواره ایی از یخ بر بستر آن حوض
آیینه را صیقل زد با نوازشش آن سردی
اما ناگاه ضبح دمید و خورشید بی عاطفه شکستش تا تبحیر
تصویر یادگاری ماه را از جان حوض بیرون کشد ،
ولی جانش را کند آن بی تدبیر
حال حوض آب چشم بر آسمان منتظر ماه است و قطره ایی آب
اما دل تنگش می سوزد
چون هست آسمان با خورشید هم دست
و شامگاهان نیز حتی هوایش ابری ست.
emra
یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱
قصیده ایی برای قاصدک - تشویش،تخریب،تصویر
می خواهم قصیده ایی بنویسم
اما من نمیدانم که قصیده را چگونه می سرایند
مقصود من آن قاصدک هست که با خبر عشق
دل من را ربود و برد به یک مقصد اما با یک مقصود
مبدا آن خبر از یک کوه نور سبز بود
مقصد دل دیوانه و به دنبال نیمه گمشده ی خویش من بود
وقتی که قاصدک گفت آن کوه نور هست چشم در راهت
من گفتمش تو لیلای منی و من نیز عمری ست چشم بر راهت
اما او گفت این نیست مقصود آن کوه نور
نیمه ی دیگر دلم را کند و با خود برد سمت آن کوه نور
حالا سالیان سال است من بی دل مانده ام منتظر آن قاصدک
و می نویسم دلتنگی هایم را بر روی قاصدک های راهی آن کوه نور سبز
تا که شاید برسد دست آن لیلی
که یادش شده خواب و خوراک شبها و روزهایم ، قاصدک
emra
تشویش،تخریب،تصویر
پشت کوه نور سبز سراشیبی ست رو به تشویش
تشویش هایی که شعر می سرایند
و آهنگی دل خراش میسازند
با موسیقی لغزش خرده سنگ ها
و در دامنه اش ابرهای ست به رنگ خاکستری
که درونش جز خودم هیچ چیز معلوم نیست
ابر های بارنده ایی که جریانش هست از برای تخریب
تخریب و فرسایش خاک های مزرعه وجودم
اما من را با کی نیست چون انتهای داستان ها هست وصلی
وصال و اتصال با دریاهای بی کرانه ی این هستی
که هر چند در ذهنم برایش نیست هیچ تصویر
emra
چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
شورشی
آن شورشی که در قلب من شور انداخت
آن دم که رفت ندانست یک منتظر ،
مضطرب هست چشم در راه
آن آتشی که روشن کرد در قلب این محکوم
حکمش مساوی قتل بود و من مقتول
آن قاتل فراری که حکمش بود اعدام
اعدامش را من بخشیدم اما به شرط یک عمر زندان
آن زندانی که برایش گلستان خواهم کرد
زندان که نه بهشت برین خواهم کرد
جان شیرین تنها سرمایه ی من است
با اجازه ی آفریدگار درراهت ای شور عشق من جان می دهم
سررا بزن تا در مسلخت بی جان شوم
بی سر شوم
آن جلاد که برای اقتدار حاکم عشاق
برایش یک کشتن کافی بود
کشت مرا تا درس عبرتی باشم برای آن سیل عاشقان.
تقدیم به n
emra
یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱
شاعر
حسرت خورده و تنها ، آتشکده ایی از شعر است
می خواستم شاهزاده ایی باشم سوار بر اسب سفید
اما حال بازنده ایی شده ام سوار بر قایقی سوراخ
اما به رنگ سفید
و لقبی جز شاعر نصیبم نگشت
و هرچه قمار کرده بوده ام را باختم
از غزل های آن چشمان من قافیه را نیز باختم
و در این فرو رفتن بی معنا
که من مانده ام تنها با انبوهی از شعرای بی معنا
بی قافیه آنها را از قایق بیرون می ریزم
تا که شاید وزن ها باعث زود غرق شدنم نشود
گرچه انبوهی از سبک و وزن و قافیه از خاطرات او
در ذهنم سنگینی می کند
تقدیم به n - نه - اینبار تقدیم به خودم
EMRA
شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
دانلود آهنگ جدید انتخاب شادمهر عقیلی
شعر آهنگ انتخاب
درگیر رویای توام
منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت
تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من
... انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من
چشمات بی اثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم
تا با چشام خواهش کنم
درا رو بستم روت تا
احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی
انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری
اصرار من بی فایدست
هر کاری میکنه دلم
تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو
از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بذار
یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه
به کم قانعم نکن
پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
شب تولد
شمع و ستاره روشنه اما تو نیستی
دوستان همه کنارمن تنها تو نیستی
وای به حال اون که دل به تو سپرده
به تو دل داده و دل ازت نبرده
تو شب تولدش واسه تو مرده
برچسبها: تقدیم به تو که بهترین تولدم با تو بود, تقدیم به تو که بهترین و بدترین خاطراتم با تو بود, تقدیم به تو که جفا کردی و رفتی
پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱
ماه شب مستی
ای ماه شب مستی
می خوردم و ، من مستم
در سردی این شب ها از شعله ی تو گرمم
دردهایی در استخوان ، اما آرامشی به عمق جان
از درد من می کاهد ،
آن پیکی که عشقت ریخت در جامم
بی تابی و بیداری ، با آتش این هستی
بیدارترینم کرد،
بیدار تر از شب ها ،
حتی از شب یلداها
ولی ای وای از فرداهای جان فرسا.
تقدیم بازم به همون
EMRA
شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
دچار عشق تو
جای آنرا با هیچ چیز نمی توان پر کرد
روی قلبم به دیوار نوشته های تو عادت دارند
مردمک های چشمم نام تو را با اشک می خوانند
چشم هایم به دیدار تو نیز معتادند
انگشتانم فقط سوی تو اشاره دارند
دستهایم هر شب به نوشتن برای تو می نازند
نفس های من بدون بازدم های تو در سینه محبوس است
لبانم از شراب بوسه های تو دائم الخمر است
آری آری
تمام وجود من به عشق تو دچار شده است
آری به راستی وجود تو مرا
به عاشق بیمار عشقش دچار کرده است
تقدیم به n
EMRA
سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۱
میانگین دیوانگی
احساس خفگی دارم،
احساس تنهایی مفرط،
باکمی آلزایمر از دردهایی که داشتم
اما نمیدانم هست کجاهایم ،
احساس سیری از شنیدن دردهای دل،
احساس تشنگی از اشکهای چشم،
و شیزوفرنی های به وجود آمده از نزدن
بعضی از حرفای دل،
افکارم شکل یک بیمار راشیتیسمی
انحراف معیار پیدا کرده،
و نمیدانم میانگینم درست حساب می شود
یا که واریانسم زیاد بالا رفته
EMRA